جنگ اقتصادی، چگونه؟
حمیدرضا زاهدی – بدون تعارف موضوع مشکلات ما با آمریکا اینک وارد فاز اقتصادی شده است. همه آمریکا علیه ایران بسیج شده است. برای ترامپ چیزی نمانده است که بر سر آن آبرویی برای خود بخرد. آمریکا مایل است همه اقتصاد ایران را فلج کند. ترامپ به عنوان شریک بسیاری از شیخ های منطقه در حقیقت برای آنهاست که تلاش می کند و البته که سهم خود را هم می طلبد.
در امارات ترامپ در پروژه یک مجتمع مسکونی لاکچری با شیخ های اماراتی شریک است. از عربستان باج می گیرد تا برایشان نقش ژاندارم را برعهده گیرد. پرونده خاشخچی از همین زاویه فعلا از رده خارج شده است. جاهای دیگر هم کمابیش همین داستان را دارند.
ترامپ حتی در کره شمالی هم برای خود یک سرمایه گذاری کلان و درازمدت شهرسازی را درنظر داشت. بازار بکر کره شمالی جای خوبی برای انواع سرمایه گذاری ها به نظر می رسد.
این که رهبر معظم انقلاب فرماندهی نبرد اقتصادی را به دولت سپرده اند، دربرگیرنده پیامی آشکار است. جنگ اقتصادی سنگین و بی رحم در راه است. نظامی ها در اداره امور اقتصادی ناتوان اند. این موضوعی است که در همه جای دنیا ثابت شده است. مداخله آنها در اقتصاد به نفع کیست خدا داند. اما همین الآن در پرونده ارزهای پتروشیمی از نظامی ها به عنوان رابطان خانم ش اسم برده می شود. نظامی ها البته که به دلیل ناتوانی در اداره امور اقتصاد به این پرونده کشیده شده اند. اما همین نشان می دهد که نظامی ها نباید در اقتصاد ورود کنند. این موضوعی است که در سخنرانی رئیس جمهوری در وزارت کار بر آن تاکید شد و گرچه برخی کوشیدند این سخنان را به کلی زیر سئوال ببرند، با این همه همچنان شاهد بودیم که در روابط اقتصادی نگاه دولت مورد تایید قرار گرفت.
اصولا ادغام بانکهای نظامی در بانک سپه گواه آن است که ساز و کار نظامی ها برای رفتن به سوی کارهای مالی مورد تایید نیست. نظامیگری راه حل مشکلات کشور نیست. بلکه آن را تشدید می کند.
در جامعه مدرن تقسیم کار است که مشکلات را حل می کند. حالا دیگر عهد این که بخواهیم همه کارها را خودمان یک تنه برعهده گیریم گذشته است. در قدیم یک تاجر همه امور دفتر خود را برعهده داشت. اما با گسترش امور دیگر کسی یک تنه یک بنگاه اقتصادی را اداره نمی کند.
شاهد این مدعا زیاد است. یکی همین صحبتهای جناب شعری مقدم که درباره واگذاری نسنجیده پتروشیمی ها در زمان احمدی نژاد سخنان مهمی دارد. بخشی از مشکل را هم اینجا باز می کند که چرا پتروشیمی ها چنین به گرداب افتادند.
مهندس شعری مقدم از زحمتکشان صنعت پتروشیمی در سالهای پس از پیروزی انقلاب با توجه به مشکلات کنونی صنعت پتروشیمی به شیوه های خصوصی سازی این صنعت ایراد وارد می داند و می گوید: واگذاری به شکلی که اجرا شده چند ایراد مهم داشته است:
اول آنکه: یکپارچگی شرکت ملی صنایع پتروشیمی و درجه اعتباری که این شرکت در مجامع پولی و تجاری بین المللی به دست آورده بود از کف رفت.
دوم آنکه: شهرتی را که محصولات پتروشیمی تحت نام تجاری NPC به دست آورده بودند به فراموشی سپرد.
سوم: طبق قانون سیاستهای کلی اصل ۴۴ باید هفتاد درصد (۷۰%) وجوه حاصل از واگذاری شرکتهای وابسته به سازمانهای توسعه ای کشور در اختیار سازمانهای مذکور قرار میگرفت تا برای مشارکت با بخش غیر دولتی به منظور توسعه اقتصادی مناطق کمتر توسعه یافته، تکمیل طرحهای نیمه تمام، ایفای وظایف حاکمیتی در حوزه های نوین با فناوری پیشرفته و پرخطر و آماده کردن بنگاهها جهت واگذاری، مصرف شود که به دلیل واگذار کردن مجتمعها به صندوق های بازنشستگی و دیگر سازمانها، بابت رد دیون، این امرهم محقق نشد.
چهارم: طبق قانون، قرار نبوده است که طرحهای نیمه تمام واگذار شوند، بلکه این طرحها بایدتوسط شرکت ملی صنایع پتروشیمی تکمیل و آنگاه واگذار شوند که متأسفانه به این بند از قانون هم بیتوجهی شده است و طرحهایی که توسط شرکتهای فرعی اجرا می شدند همگی واگذار شدند.
پنجم بی توجهی به منابع انسانی و سرنوشت کارکنان این صنعت است. مجتمعهای پتروشیمی در همه نقاط ایران پراکنده هستند. فرض کنید فردی از خوزستان به استخدام شرکت پتروشیمی تبریز در میآید به این امید که پس از مدتی بتواند خود را به یکی از مجتمعهای پتروشیمی واقع در استان خوزستان منتقل کند و به نزد خانواده خود بازگردد. حال با این نوع خصوصیسازی این امکان هم برای کارکنان از دست رفته است.
ششم و در ادامه مشکل منابع انسانی لازم است عرض کنم که در فرایند خصوصیسازی، مشخص نشده است که اگر خریدار یکی از مجتمعها، قادر به پرداخت کسور بازنشستگی کارکنان خود به صندوق مربوطه نبوده باشد و یا عامدا از پرداخت، استنکاف کند، تکلیف کارکنان چیست؟ این کارکنان چگونه حمایت خواهند شد؟
اینها، همراه با از میان رفتن احساس تعلق خاطر کارکنان به سازمانها، بخشی از خساراتی است که به دلیل نحوه اشتباه خصوصیسازی، به کشور و مردم تحمیل شده است.
شعری مقدم در ادامه تاکید می کند که این روش اجرای خصوصی سازی باعث تضعیف تعلق خاطر کارکنان به سازمانها شده است و می افزاید:یکی از هتلهای بزرگ ایران از من درخواست کرد که ببینید چگونه میتوان در کارکنان هتل ایجاد تعلق خاطر کرد، آنگونه که آنان هتل را متعلق به خود بدانند. پس از مدتی کاشف به عمل آمد که او با کارکنان خود قرارداد موقت سالیانه منعقد می کند. به او گفتم شما خود با این نوع قرارداد ها به همکارانتان پیام می دهید که مبادا به من دل ببندید، زیرا امکان دارد در پایان سال قرارداد شما را تمدید نکنم. با این وصف چگونه انتظار دارید که کارکنان به شما وفادار باشند.
متأسفانه ما در ایران با همکارانمان به سبک آمریکایی برخورد می کنیم ولی از آنها انتظار وفاداری ژاپنی را داریم.
اولا من متوجه شدهام که دنیای غرب هم به این ایده آلی که ما فکر میکنیم نیست. اگر بود، این همه کتاب در خصوص مدیریت و توجه به نیروی انسانی و… در غرب نوشته نمیشد. این نشان میدهد که این مورد در آنجا هم نیست. در غرب، بهندرت مدیران موفقی پیدا میشوند که به همه جوانب توجه کنند. یکی از اقوام من که در یک مغازه کفشفروشی در کانادا کار میکرد میگفت از ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر باید مدام سر پا میایستادم و اجازه نشستن نداشتم. یکبار آنقدر خسته شدم که لحظاتی نشستم تا مقداری رفع خستگی کنم. ناگهان رئیسم پرخاش کنان به من گفت که شما از فردا سرکار نیا. میبینید که در غرب هم مدینه فاضلهای نیست. به انسانها بیتوجه هستند و به شکل ابزاری به آنها نگاه میکنند. البته این کتابهایی که نوشته میشود نتیجه تحقیقات روی عملکرد آن دسته نادر از مدیرانی است که به نیروی انسانی توجه کردهاند. من در طول خدمتم هر وقت به نیروی انسانی توجه کردهام نتیجه خوبی گرفتهام.
اشتباهی که ما داریم این است که میان شرق و غرب تفاوت قائل نیستیم. ما در شرق عالم زندگی میکنیم، مردمانی که در شرق زندگی میکنند فرهنگ متفاوتی نسبت به مردمانی که در غرب زندگی میکنند، دارند. اما بیشتر تحصیلکردگان ما، در غرب تحصیلکردهاند و فرهنگ غرب را وارد کشور کردهاند. ما باید مثلا فرهنگ ژاپنی را میگرفتیم، ژاپنیها هنوز استخدام مادامالعمر دارند و وفاداری هم در سازمانهای آنها بالاست.
نمیدانم این داستان را شنیدهاید که بیگانهای به ژاپن میرود و میبیند جوانی در حال تمیز کردن یک اتومبیل است، از این حرکت او خوشش میآید و به جوان نزدیک میشود و میگوید چه اتومبیل زیبایی دارید، جوان میگوید این اتومبیل مال من نیست، مرد بیگانه میپرسد پس چرا داری آن را تمیز میکنی؟ جوان میگوید این اتومبیل ساخت شرکت ماست و من دوست ندارم اتومبیلی که نام شرکت ما بر آن حک شده است کثیف دیده شود. اینگونه احساسات را فقط در ژاپن پیدا میکنیم، که در دنیای غرب به ندرت ممکن است پیدا شود.
در ژاپن هر شخصی که استخدام میشود سرنوشتش با سرنوشت شرکتی که در آن کار میکند عجین میشود. حالا بعضیها میگویند استخدام مادامالعمر آدمها را تنبل میکند. بله اگر ما شخصی را استخدام کنیم و او را در گیرکارهای روتین کنیم بهطوری که آیندهای را پیش روی خود نبیند بعد از مدتی تنبل میشود. ولی اگر ما برای این فرد برنامهریزی داشته باشیم و مدیریت منابع انسانی واقعا فعال باشد، یعنی برای این فرد برنامهریزی کند و مسیر پیشرفتی را طراحی کند که مثلا وقتی او وارد شرکت شد دو سال اول را صرف کارآموزی کند و آنگاه پس از قبول مسئولیت و کسب تجربه و گذراندن دورههای آموزشی بیشتر بتواند پله های ترقی را طی کند و مقامهای بالاتری را احراز کند، در چنین شرایطی، وقتی فرد، میبیند در این سازمان تا آخر عمر برایش برنامه دارند و اگر شایستگی از خود نشان دهد میتواند تا بالاترین سطوح ارتقا یابد هیچوقت تنبل نمیشود.
تنبل بودن مربوط به زمانی است که شخص دچار روزمرگی شود. به نظر من، ما اکنون وضع خوبی از لحاظ نیروی انسانی نداریم. این آتشسوزیهایی که در صنعت پیش میآید بخشی از آن به دلیل بیعلاقگی کارکنان است. در یک مجتمع، مقداری زباله آتش می گیرد. اگر کارکنان آن مجتمع، احساس تعلق خاطر بیشتری میداشتند، فداکاری میکردند و آن آتش خاموش می شد. اما بیتوجهی کارکنان و نداشتن تعلق خاطر به آن مجموعه باعث میشود که آتش توسعه یابد و خسارت بزرگی وارد شود. مقدار زیادی از مشکلات پیشآمده در صنعت، ناشی از نبود تعلق خاطر نیروی انسانی به مجموعه است.
حال ببینیم آیا دولت غیر از این کار اشتباه، کار دیگری هم می توانسته انجام دهد؟
در اینجا خوب است توجه داشته باشیم که دولت در آن موقع از یک طرف تحت فشار مجلس برای سرعت بخشیدن به خصوصیسازی بوده است و از طرف دیگر تحت فشار برای پرداخت دیون خود به صندوقهای بازنشستگی و دیگر سازمانها.
بعضی معتقدند که به جای فروش یکایک مجتمعها، باید شرکت ملی صنایع پتروشیمی و مجتمعهای زیر مجموعهاش را به صورت یکپارچه، عرضه می کردند. این پیشنهاد معقولی است ولی باید دید که آیا در آن دوران و تحت آن شرایط اجرای این پیشنهاد عملی بوده است؟
به اعتقاد من عواملی که سبب شده است دولت به اجرای یک راه اشتباه کشیده شود به شرح زیر است:
I. فرهنگ مشارکت ناپذیری ما ایرانیها، زیرا ایرانیان معتقدند که اگر شریک خوب بود خداوند هم برای خودش شریک می گرفت و یا به شدت به ضرب المثل «چهاردیواری، اختیاری» اعتقاد دارند.
من با هر سرمایهگذار ایرانی که صحبت می کنم میبینم که به دنبال خرید دست کم ۵۱ درصد سهام بنگاه مورد نظر است، تا خود قدرت مسلط در هیئتمدیره باشد. در حالی که ارزش کل صنعت پتروشیمی به حدی بالاست که هیچ سرمایهگذار ایرانی قادر به پرداخت قیمت ۵۱ درصد آن نیست و طبیعی است که در این حالت سهام پتروشیمی، خریداری نخواهد داشت زیرا هیچ سرمایهگذاری هم حاضر نیست بخش کوچکی از سهام پتروشیمی را که از نظر مالی در توانش باشد خریداری کند.
این طرز تفکر ومحدودیتها موجب شده است که وزارت نفت یک پالایشگاه ۳۶۰ هزار بشکهای را به ۶ پالایشگاه ۶۰ هزار بشکهای تجزیه کند تا سرمایهگذاران ایرانی امکان سرمایهگذاری در آنها را داشته باشند. تصمیمی که برخلاف تئوری «اقتصاد مقیاس» است. همه می دانیم که هرچه ظرفیت یک واحد صنعتی بزرگتر باشد تولید آن اقتصادی تر خواهد بود. مسلما یک پالایشگاه ۳۶۰ هزار بشکه ای به مراتب اقتصادی تر از ۶ پالایشگاه ۶۰ هزار بشکه ای است ولی متأسفانه سهامداران این پالایشگاهها هنوز هم حاضر نیستند که با هم کنار بیایند و بپذیرند که با مشارکت یکدیگریک پالایشگاه ۳۶۰ هزار بشکه ای را احداث و هر یک یک دانگ از آن را داشته باشند.
II. نبود امکان عرضه سهام پتروشیمی در بازارهای بین المللی به دلیل تشدید تحریمها که اگر این مشکل نمیبود، شاید دولت میتوانست، بخشی از سهام یکپارچه شرکت ملی صنایع پتروشیمی را مانند پتروشیمی رازی، در بازارهای بین المللی به فروش رساند.
III. در مورد جمع آوری سرمایه های خرد برای توسعه صنعت و مردمی کردن اقتصاد هم باید عرض کنم که در دوره خدمتم به عنوان مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی، بنا به توصیه تعدادی از صاحب نظران به فکر تأسیس یک صندوق سرمایهگذاری برای اجرای طرحهای پتروشیمی افتادم. خوشبختانه در این مورد، مدیریت سازمان بورس به کمک آمد و اساسنامه و امیدنامه ای را برای این صندوق تدوین کرد ولی متأسفانه به دلیل فرهنگ مشارکت ناپذیری ما ایرانیها مورد استقبال قرار نگرفت.
پس به این نتیجه می رسیم که عرضه سهام یکپارچه شرکت ملی صنایع پتروشیمی در آن شرایط به هیچ روی، عملی نبوده است.
ع/۲۲